چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

یکشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۶

بیست و سه رباعی ضد جنگ




بیست و سه رباعی ضد جنگ
اسماعیل وفا یغمایی
نفرین به جنگ و آنکه برافروخت نار جنگ
نفرین به آنکه داد در عالم شعار جنگ
نفرین به ارتجاع که با خون ملتی
از صبح تا به شام بود پاسدار جنگ
نفرین به دیو زشت جهانخوار خلق سوز
کو خونگسار دائم و باشد خمار جنگ
خواهم که نباشم من و ایران باشد
بیست و سه رباعی ضد جنگ به ملت بزرگ ایران،به ملتی که سالهاست از او دورم ولی محبتش مرهم دل و توتیای دیده من بوده و هست، به تمام کسانی که ایمان دارند آزادی ملت ایران و سربلندی میهنشان و طلوع دموکراسی در رهائی مردم و میهن ما ازجنگالهای آلوده ارتجاع وجهانخواران است و آزادی راستین هرگز نه ارمغان ارتجاع اسلامی و نه هدیه درندگان جهانخوار است
به ملت بزرگ ایران،به ملتی که سالهاست از او دورم ولی محبتش مرهم دل و توتیای دیده من بوده و هست، به تمام کسانی که ایمان دارند آزادی ملت ایران و سربلندی میهنشان و طلوع دموکراسی در رهائی مردم و میهن ما ازجنگالهای آلوده ارتجاع وجهانخواران درنده و بیرحم و انسانسوز است و آزادی راستین هرگز نه ارمغان ارتجاع اسلامی و نه هدیه درندگان جهانخوار است


باد سحری ز بوی خون سرشارست
یعنی که جهانی ز جنون سرشارست
در کار سیاست ای رفیقان اکنون
هر کله ی پوک از فسون سرشارست
*****
بوش است شغال و احمدی چون سگ زرد
در بین سگ و شغال مائیم به درد
درجنگ دو جانور منم چشم به راه
چونست طریق خلق در روز نبرد
*****
کردی تو اگر ز بوش ای دوست فرار
در خانه احمدی تو پا را مگذار
وز احمدی ار تو غرقه ای در نفرت
حاشا که شوی رفیق بوش خونخوار
*****
دو تیغه قیچی اند بر گردن خلق
هرچند یکی کلاه دارد آن دلق
در ظاهر کار جنگ کفر و اسلام
اما به نهان دریدن حلق ز خلق
*****
آن کز نمد جنگ کلاهی دوزد
یعنی که ز شوکران عسل اندوزد
هم ریشه خلق را نهد در تیزاب
هم ریش نه، بل سبیل خود را سوزد
*****
در خاک عراق نیم میلیون کشته
در میهن ما ز کشتگان صد پشته
در بین «دو جانی جهانی» ای دوست
چندین ملت به خاک و خون آغشته
*****
بردند ز سفره های مردم نان را
ناموس رجال و عصمت نسوان را
هشدار که خواهند به دندان بکشند
در آتش جنگ میهن بریان را
*****
آن آزادی که هدیه بوش بود
جان همگی یک کلکی توش بود
آن کس که به زیر علم سید علی
گردیده وطن پرست! با هوش!! بود
*****
هرچند ز چشم من و تو پنهانند
بر چار ره جهان قرمساقانند
آنان نه پی شکار خاتونانند
کاندر پی سرزمین ما ایرانند
*****
کیکی است وطن احمدی و بوش بر آن
آهیخته چشم و چنگ ودست و دندان
بادا که قیام خلق مشتی گردد
کوبنده بر این دو گند چاله دو دهان
*****
شوخی که نداریم وطن در خطر است
یعنی عقرب قرین قلب قمر است
این قلب تمام ماست افتاده به خاک
در بین دو تا جانور بی پدر است
*****
بنگر تو حدیث تیره خامی ما
کز بعد «شیافشاخ!» اسلامی ما
بشنو ز «بساتعلیشهنشیخ» که گفت!
گردیده جهانخوار زمان حامی ما
*****
در بهمن انقلاب کردند شیاف
اسلام عزیز را به ما تا حد ناف
کاماده شود زمینه ذبح وطن
با همت دو شخصیت کاف القاف
*****
دلخسته ام از هر آنچه قال است، و قیل
گور پدر محللان و تحلیل
هشدار که تا گور وطن حفر کنند
آن یک به کفش کلنگ باشد این بیل
*****
جمعی به خیال آن که ملت مرده ست
یا آنکه نمرده گر، چو یخ افسرده ست
زآنروست به جنگ گرزه مار و افعی
هر کس به خیال تحفه ای آورده ست
*****
از یاد وطن مرا خیالی مانده ست
از ماه تمام من هلالی مانده ست
این یاد هلال سان هم ار گم گردد
گو من چکنم؟مرا سئوالی مانده ست
*****
گر جنگ شود جدا زکفر و اسلام
بر ملت و بر اراده اش باد سلام
آنجا که بایستد من آنجا باشم
این است درین فتنه مرا راه و مرام
*****
خواهم که نباشم من و ایران باشد
یکپارچه باشد ارچه ویران باشد
ویرانی ایران سپری خواهد گشت
یکپارجه گر تمام ایران باشد
*****
شش سال گذشت و بیست بر آن افزون
کز رنج تو از جان و دلم ریزد خون
دورم زتو اما همه شبها تا صبح
می جویم و می گریمت اشک گلگون
*****
از عربده ی خدا و شاه و میهن
شه رفت و خدا نهان شد و ماند وطن
تا جای خدا و شاه خالی نبود
فریاد زنم: میهن میهن میهن
*****
با سید علی مرا سر و کاری نیست
با بوش مرا به مهر گفتاری نیست
من شاعرم و میهن من خانه من
در خانه بجز خلق مرا یاری نیست
*****
گر جمله خلق ما کفن پوش شود
آن به که اسیر نکبت بوش شود
وز حلقه ارتجاع به، حلقه مرگ
گر باید خلق حلقه در گوش شود
*****
ایران عزیز جاودان خواهی ماند
تا هست جهان تو در جهان خواهی ماند
خفتیم به خاک مرگ اما گفتیم
شادیم که زنده جاودان خواهی ماند




یازده نوامبر دو هزار و هفت میلادی

هیچ نظری موجود نیست: