چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۰

غزلهای بی تاریخ. غزل چهل و هفتم اسماعیل وفا یغمائی

غزلهای بی تاریخ
غزل چهل و هفت
اسماعیل وفا یغمائی

به میعاد نمی ایم عشق من
در میان دارها و خنجرها
باد بوی خون می آورد
بوی خون عشق من
 و نه شمیم گیسوان ترا
به میعاد نمی ایم عشق من
در دوردست
بر ساحل دریای تاریک
در کلبه بی نام
نه بستر را بیارای
و نه خویش را
تنگ شراب را بشکن
گیسو باز کن و نوحه سرکن
و بگذار در زیر ماه خونزده شعرهایم را بگریم
در زیر ماه خونزده که چون نطعی است
نطعی که ستارگان بر آن سر بریده میشوند
به میعاد نمی ایم عشق من
گیسو باز کن ونوحه سر کن....
_________________
این غزل از مجموعه غزلهای صد گانه عاشقانه بی تاریخ سالها قبل سروده شده  است

هیچ نظری موجود نیست: