چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۸

قصیده میر حسینیه موسویه. اسماعیل وفا یغمائی


قصیده میر حسینیه موسویه
اسماعیل وفا یغمائی
فرود آمد از آسمان فیلها
در آمدغلط جمله تحلیلها!!
ندارد اٍثربازهم گر رود
به سوی فلک از زمین فیلها
که مر فیلهای نوین را همی
شود واقعیت ابابیلها
نگه کن! که کژ مژ روندی براه
محلل گران مست و پا تیلها
زدی مهر ابطال دست زمان
به بطلان برخی اباطیلها
به بطلان خروارها حرف مفت
وزین زمره بس شرح و تفصیلها
تو گوئی که محشر رسید و زدند
همی صورها را سرافیلها
نبودی به قرآن بشارت چنین
به تورات نه! نی اناجیلها
نشد آنچه پندار ما بود و شد
دگرگونه تفسیر، تآویلها
زهنگامه احمدی – موسوی
به حیرت سلیمان و چرچیلها
گروهی به باور،که گرمیرحسین
برد گوی سبقت زمندیلها
مکرر شود قصه خاتمی
پس از قالها و پس از قیلها
وز آن پس فقیهان نمایند باز
همی ریشها، چربها ، چیلها
چنان گربه ها بهرغارت همی
نموده همی سیخ اسبیلها
گرفته به کف شاد و خوش بیضه ها
ابا بیضه ها نیز احلیلها
ولی غافل از اینکه دیریست دیر
شکسته شب از نور قندیلها
ولی غافل از این که خلقی است گرد
و بر شانه هایش بسی بیلها
پس از سی بهار سراسر خزان
زکف داده صبر و به تعجیلها
ببسته کمر بهر تدفین شیخ
مر این ازگلان این ازاگیلها
که این «توده» ی خلق «بی هوده»نیست
به قول یکی از اقاویلها!
چنین شد که تا نکبت احمدی
بر آورد سر را ز زنبیلها
بجنبید ملت به هر گوشه ای
روان شد نه اندک ،که چون ایلها
نه چون جویباران کوچک، که گشت
روانه چو آمازن و نیلها
به یزد و خراسان و تبریز و قم
به کرمان و در خطه ی گیلها
صفوفش نه صد متر یا چند صد
که فرسنگها، مایلها، میلها
بکوبید با خون خود مهر خویش
به عمامه ها و به مندیلها
خروشید ملت که: ای مرگ بر
چنین نظم تعزیر و تقتیلها
به فرعونها و به شدادها
به چنگیزها و به قابیلها
به غارت، به ظلمت،به نکبت، فساد
به اجبارها و به تحمیلها
بر آورد فریاد :کاینک رسید
همی دور تغییر و تبدیلها
بغرید :کای شیخ رهبر ببند
از ایرانزمین بار و بندیلها
چو بوزینه کم کن به منبر دگر
تو این قر، تو این غمزه، قنبیلها
«وفا» ای دریغا به پایان رسید
افاعیلها و مفاعیلها
مگرچند بیربط، و بی خاصیت
چو نام تو جمعش:سماعیلها
وزینرو ز کمیابی قافیه،
بیاویز بر میخ غربیلها
که بعد از وفاتت خدا بر صراط
کند در عبور تو تسهیلها
وبخشدترا چند تا حور عین
که اندر شب روز تعطیلها
زآغاز شب تا به وقت اذان
شوی در عبادت توتکمیلها
و در باغ جنت خدا پرکند
دو جیب ترا هم ز آجیلها
یازده ژوئیه دو هزار و نه

۲ نظر:

زری گفت...

براوا از این شرح و تفصیل ها !!!!

khorafe.blogspot.com گفت...

واقعیت را پوست کنده بیان کردی
به بطلان برخی اباطیلها
به بطلان خروارها حرف مفت

وبه کسی باج ندادی