چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۳

غزل صبح زمین.. اسماعیل وفا یغمائی

اي دل طلوع صبح زمين را اميد دار
بر اين نويد و مژده يقين را اميد دار
بود اين زمين سكوت و سياهي در ابتدا
شد پر زنور و نغمه، مر اين را اميد دار

از آتش نخست بر آمد دوچشم یار
تا معجزی دو باره همین را امید دار
از ژرف خاك ساز و كبوتر بر آمدند
اعجاز اين سبوي گلين را اميد دار
بر بام اين سراي كهنسال ناشناس
انسان و آسمان نوين را اميد دار
اينك كمان سخت سياهي خدنگ جور
بر اين كمان كمين زمين را اميد دار
ما را كياستي به سياست نبود و نيست
اما پيام قلب غمين را اميد دار
در انتهاي راه كه سد است و صخره‌ـ‌ سنگ
بر خنگ سرنوشت تو زين را اميد دار
بدرود دین جهل، سزاوار صد درود!
نک !معجز زمان و زمین را امید دار
در اين شبان تيره و بي عافيت «وفا»
بر قلب ظلم تندر كين را اميد دار
-----------------
باز نویس با اندکی تغییر

هیچ نظری موجود نیست: