چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۴

چهار رباعی. اسماعیل وفا یغمائی




زاهد تو و بر جبین تو داغ خدا
سجاده ومهر و سبحه و ذکر و دعا
سجاده من تنی است زیبا اما
که داغ لبش بجاست روی لب ما
**
دیریست که من رهایم از هرچه الاه
از خالق و رب واز جناب الله
اما چو ترا به بر کشم میگویم
لاحول ولا قوه الا بالله
**
زیباست جهان زشت چون زیبائی  
تنها نیم ای یار چو تو با مائی
دلتنگ نیم که پیرگشتم، چون تو
دیروزی و امروزی و هم فردائی
**
ای کفر «وفا» ز لطف چشمت مقهور
ای معنی اعجاز و تجلای ظهور
گویم که خدا نیست! ولی می بینم
 در چشم ولب و روی تو او را مستور

هیچ نظری موجود نیست: