چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۸

غزل کوچه باغی مقام معظم. شماره 2. اسماعیل وفا

غزلی کوچه باغی مقام معظم. شماره 2.اسماعیل وفا
جیشیده است خلق به اسبیل و ریش ما
از ترس گشته رنگ رخ ما چو جیش ما
تا لحظه ای زوحشت ملت بیارمم
یاران کجاست! منقل و فور و حشیش ما
گفتند مرده باد! چه کس؟بنده، وای من
وین قلب نرم و نازک و ناز و تی تیش ما
قلبم چنان تپد که گمانم زمان موت
آمد، کجاست موقع مردن کشیش ما؟
از بسکه گه زدم، ز محمد به وحشتم
آه ای مسیح! این تو و این نیز ریش ما
سگ لرزه ای گرفته مرا چون شغال دزد
کز آن بخوان تو حالت زار و پریش ما
ما در کرشمه ایم زوحشت، نظر کنند
یاران به سوی قنبل ما و قمیش ما
ترسم که عاقبت زچنین تند باد سبز
یک لا کنند توده همی پشت و پیش ما
از بعد سی بهار، سر انجام ای دریغ
شده ریده مال تابوی ما و فیتیش ما
کشتیم و سوختیم و دریدیم شخم زد
در خون و اشک خلق، بسی گاب میش ما
تا عاقبت ز کار فرو ماند گاب میش
از آن بتر شکست بخون نیز خیش ما
چون مارگرزه خرد و کلان را گزیده ایم
ای داد و وای بر من و دندان نیش ما
خیسم ز اشک در پس شلوار و پلک خویش
منگر به خنده باز، به مجلس تو نیش ما
این کاخ کاغذین حکومت اگر چه بود
محکم زمیخ ظلم و ز چسب و سریش ما
میلرزد ازغریو و غرنگ خروش خلق
مانند قلب غمزده ی ریش ریش ما
کم کم ز دور بنده نه بیگانه در گریز
حتی فراری اند زما قوم خویش ما
از ریش ما فرار نمودند و جا نماند
حتی یکی شپش ز هزاران شپیش ما
در خانه گربه ای که بسی دوست داشت او
خوابد به وقت خواب همی روی ریش ما
در ابروان فکنده همی خشمگین گره
بی اعتنا به زمزمه ی پیش پیش ما
از بعد شایعات تجاوز گریختند
زاصطبل خانه هم بز و هم قوچ و میش ما
خوابم نمی برد که به کابوس دیده ام
زد مهر مرگ دست خدا روی فیش ما
بی شک که بنده محو شوم بعد من ولی

بنگر همی نشانه ی ما را به کیش ما
تا کیش من بجاست نمیرم که جاریم
چون شاش گاب، گوش نما: فیش فیش ما

هیچ نظری موجود نیست: