چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۸

نیایش نهانی مرتدان. اسماعیل وفا.

نیایش نهانی مرتدان
اسماعیل وفا

بتاب ای خداوند!
عریان بر جهان
تاجهان
بر تو بتابد
عریان.


بتاب ای خداوند!
بتاب بر رسولان
و کتابهای کهن
وآنانکه خود را رسولان تو می دانند!
بتاب بر ناقوسها و مناره ها و کرناها
بتاب بر دستارها و جامه های رسولا نت
بتاب براعماق دهلیزها و واژه های شعله ور
بتاب برخاکسترها و الماسها
بتاب بر دروغ و حقیقت
بتاب بر قلبهای ما
بر قلبهای تمام ما و نه برگزیدگان!

بتاب تا بر تو بتابند
و حقیقت را بی هیچ حائل نظاره کنیم
بی هیچ حائل حتی حائل برگزیدگان
ونظاره کنیم
یکسانی ونا یکسانی تابش را
نور را در برابر نور
و یا....
که آنانکه
بی نهایت ترا در نهایت خود محصور کردند
زمان را کشتند
خود را یافتند
ترا گم کردند
و ما را گمراه
و آنانکه
نهایت خود را دربی نهایت تو محصور کردند
زمان را باز آفریدند
خود را گم کردند
ترا یافتند
و ما را در راه.


بتاب ای خداوند!
بتاب تا همه چیز با تو بتابد
در تو بتابد
وتاریکی کلمات محو شود
و رسولان خاموش شوند
و صدای تو را بشنویم
و چشمان ما باز گردد
و کتاب جهان گشوده شود
و آدمیان نه کتابهای کهن
که کوهها را تلاوت کنند
ودشتها و دریاها را
وستارگان و صحراها را
و زمین وزمان را
و آسمانها را
و کهکشانها را.


بتا ب ای خداوند!
بتاب که از این همه نهایت و نقمت
خسته ایم
ودلخسته
و شکسته
بتاب تا جهان وبی نهایت کتاب تو
ونو شدن در پی نو شدن پیامبر تو باشد
بتاب تا وجود را تلاوت کنیم
بتاب
تا ترا
تلاوت کنیم!
تا یکدیگر را تلاوت کنیم
ویگانه شویم


بتاب ای خداوند بر چار سوی جهان
بتاب
و بنگر!
که تشنگانند مردمانت!
پس در کوزه هاشان چشمه ساری بجوشان
که گرسنگانند مردمانت
پس در سفره هاشان گندمزاری برویان
که عریانان اند مردمانت به جسم
و فرو پیچیدگان و فرو پوشیدگانند در جان،
پس بپوشان و عریانشان کن
که سوگوارانند مردمانت
پس سورشان باش ولبخندی بر لبهاشان برقصان
که تنهایانند مردمانت
پس بتاب ای خداوند
تا بتابیم و تنها نباشیم
بتاب
ای خداوند.......
9 اکتبر 2006

هیچ نظری موجود نیست: