آدرس
اسماعیل وفا یغمایی
بعد از خیابان استبداد
می رسی به پیچ ارتجاع
و بعد از آن بلوار انقلاب است
و وسط بولوار، چهار راه آزادی
میپیچی به چپ
و مستقیم مستقیم میروی جلو
از چهار راهی که شارع مکتب
خیابان توجیه را قطع میکند
می گذری
دویست سیصد متر بالاتر
دوباره میپچی به راست
اینجا خیابان قدرت است
و دوباره به چپ، میدان تزویر
اولین خیابان سمت راست را میگیری
و مستقیم مستقیم میروی
ومی بینی شان
هم پا اندازها و هم جنده ها را
و هم جنده بازهای معنون صد در صد مکتبی را
از چهار سوی جهان
با ریش و تسبیح و بی ریش و با سبیل و سامسونت
با کت و شلوار و عبا و عمامه
و تی شرتهای پر نقش و نگار
از مقابل خانه ها و خانمها می گذری
می نگری خانمها را ، واژه ها را، مفاهیم را
نیمه عریان و مست و منگ و خمار
وشخم خورده و باز آمده از زیر آوار سنگین هزار پیکر
و هزار رجولیت ماه نشان و ستاره نشان
از زیر سنگینی پیکرهای هزار دیوٍث ،هزار جنده باز و هزار پا انداز
و میبینی در اشک
صداقت و راستی را
انسانیت و مهر را
فدا وایثارو.... را
غرقه در سرخاب و ماتیک
و بوی گند عطرها
و بوی شاش جنده بازهای مقدس مکتبی
و تکیه میدهی به دیوار
در کنار من که تکیه داده ام به دیوار
وسر بر شانه هم می گذاریم ومیگرییم
و سر بر شانه هم می گذاریم و می گرییم
و سر بر شانه هم میگذاریم و میگرییم
بیست و نه سپتامبر دو هزار و نه
اسماعیل وفا یغمایی
بعد از خیابان استبداد
می رسی به پیچ ارتجاع
و بعد از آن بلوار انقلاب است
و وسط بولوار، چهار راه آزادی
میپیچی به چپ
و مستقیم مستقیم میروی جلو
از چهار راهی که شارع مکتب
خیابان توجیه را قطع میکند
می گذری
دویست سیصد متر بالاتر
دوباره میپچی به راست
اینجا خیابان قدرت است
و دوباره به چپ، میدان تزویر
اولین خیابان سمت راست را میگیری
و مستقیم مستقیم میروی
ومی بینی شان
هم پا اندازها و هم جنده ها را
و هم جنده بازهای معنون صد در صد مکتبی را
از چهار سوی جهان
با ریش و تسبیح و بی ریش و با سبیل و سامسونت
با کت و شلوار و عبا و عمامه
و تی شرتهای پر نقش و نگار
از مقابل خانه ها و خانمها می گذری
می نگری خانمها را ، واژه ها را، مفاهیم را
نیمه عریان و مست و منگ و خمار
وشخم خورده و باز آمده از زیر آوار سنگین هزار پیکر
و هزار رجولیت ماه نشان و ستاره نشان
از زیر سنگینی پیکرهای هزار دیوٍث ،هزار جنده باز و هزار پا انداز
و میبینی در اشک
صداقت و راستی را
انسانیت و مهر را
فدا وایثارو.... را
غرقه در سرخاب و ماتیک
و بوی گند عطرها
و بوی شاش جنده بازهای مقدس مکتبی
و تکیه میدهی به دیوار
در کنار من که تکیه داده ام به دیوار
وسر بر شانه هم می گذاریم ومیگرییم
و سر بر شانه هم می گذاریم و می گرییم
و سر بر شانه هم میگذاریم و میگرییم
بیست و نه سپتامبر دو هزار و نه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر