چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

پنجشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۸

ترانه بارون می باره.اسماعیل وفا

بارون می باره ، بارون می باره ...!
این ترانه و شش ترانه دیگر را با ملودیهای ابتدائی آن در سال هزار و سیصد و شصت و هفت به درخواست پسرم که آنموقع چهار ساله بود و از من تقاضای چند ترانه برای خودش و دوستانش کرد سرودم. سالها بعد این ترانه با صدای خانم مرضیه عزیز و استاد شمس اجرا شد. اسماعیل وفا
بارون می باره...بارون می باره...
از ابرا داره آسمون می باره
توی هر قطره اشک ستاره
داره رو گل و گلدون می باره
بارون می باره...بارون می باره...بارون می باره...بارون می باره...

نیگا کن توی آسمون آینه ها رو
تو هر قطره ای عکس شهرای مارو
زمین جگر تشنه واکن لبارو
بنوش قطره های شراب خدا رو
غماتو فراموش کن
تا می تونی می نوش کن
با رنگای دیوونه ی خود
چشامونو مدهوش کن
چشامونو مدهوش کن...

نگاه کن که ابرا چقدر شاد می بارن
با آواز و با شور و فریاد می بارن
می بارن ، تموم میشن و میرن اما
به هرگوشه ای بذر میلاد می بارن
به هرگوشه ای بذر میلاد می بارن
تو هم همچو ابر بهار
به دشت های فردا ببار
تموم شو، گذر کن، برو
بمون در هزار تا بهار
بارون می باره...بارون می باره...بارون می باره...بارون می باره...

هیچ نظری موجود نیست: