غزل
اسماعیل وفا
پنجم مارس دو هزار و ده
می دانم
برده تن خویشم
چون مینوشم وتنفس میکنم
چون بر میخیزم و میخوابم
چون در انتظار پزشک انتظار میکشم
چون در پایان ماه دریافت میکنم و میپردازم.
می دانم و رنج میکشم
که برده تن خویشم
چون از پله ها فرود می آیم و فرا میروم
چون پنجره رو به خیابان را باز میکنم
برای هوای تازه
و میبندم رو بر سرمای شب و دشنه های کوچکش.
می دانم
برده تن خویشم
برده تن خویشم که بر جان من آرمیده است
مغرور از اقتدار و سالاری خویش
از نخستین سپیده تا نخستین ستاره
در میان میلیونها تن که برده تن خویشند
چون با همند و چون تنهایند
چون خفته اند و چون بیدارند
چون غمگینند و شاد
یا شکست خورده و یا فاتح.
اسماعیل وفا
پنجم مارس دو هزار و ده
می دانم
برده تن خویشم
چون مینوشم وتنفس میکنم
چون بر میخیزم و میخوابم
چون در انتظار پزشک انتظار میکشم
چون در پایان ماه دریافت میکنم و میپردازم.
می دانم و رنج میکشم
که برده تن خویشم
چون از پله ها فرود می آیم و فرا میروم
چون پنجره رو به خیابان را باز میکنم
برای هوای تازه
و میبندم رو بر سرمای شب و دشنه های کوچکش.
می دانم
برده تن خویشم
برده تن خویشم که بر جان من آرمیده است
مغرور از اقتدار و سالاری خویش
از نخستین سپیده تا نخستین ستاره
در میان میلیونها تن که برده تن خویشند
چون با همند و چون تنهایند
چون خفته اند و چون بیدارند
چون غمگینند و شاد
یا شکست خورده و یا فاتح.
می دانم برده تن خویشم
می دانم و رنج میکشم وگاه
به مرگ می اندیشم که مرا آزاد میکند، و تو
که میدانم تن من برده ی جان من میشود
ای جان من
چون به میعاد تو میایم بی هیچ ثقلی
چون برشی نازک از نسیم صبح
در بشقاب سپیده دم نخستین بامداد پاکیزه جهان
و تن من برده ی جان من میشود
چون در آغوشت میکشم
و تن من فراموش میشود
چون لبانت را میبوسم
و پلکهایم را میبندم
تا جهانی دیگر را تماشا کنم
در رهگذر عابران حیرتزده....
پنجم مارس 2010
می دانم و رنج میکشم وگاه
به مرگ می اندیشم که مرا آزاد میکند، و تو
که میدانم تن من برده ی جان من میشود
ای جان من
چون به میعاد تو میایم بی هیچ ثقلی
چون برشی نازک از نسیم صبح
در بشقاب سپیده دم نخستین بامداد پاکیزه جهان
و تن من برده ی جان من میشود
چون در آغوشت میکشم
و تن من فراموش میشود
چون لبانت را میبوسم
و پلکهایم را میبندم
تا جهانی دیگر را تماشا کنم
در رهگذر عابران حیرتزده....
پنجم مارس 2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر