چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۹

قصیده یائیه در سرنوشت فقیه و ولایتش.

قصیده یائیه در سرنوشت فقیه و ولایتش
اسماعیل وفا یغمایی
هلا ! تو! آنکه ز هر نیک و بد نپرهیزی
به هر دقیقه بسی فتنه ها بر انگیزی
نه از خداست ترا بیم! و شرمی از خالق
نه از خلائق، داری حیا و پرهیزی
نشسته ای تو به جای خدا، رسول، امام
به غفلت آنکه نه با پا، که سر، تو می لیزی
ز جای خود به ادب چاکران تو بجهند
گر از قفای تو ناگه جهد برون گیزی (1) آ
کشند نعره تکبیر گر بدانندی
تو درمبال نشسته گلاب میریزی(2) آ
به قول و حرف، توئی همچو حضرت مولا
ولی به فعل و عمل مقتدای چنگیزی
سوار بر خرکی لنگ گشته ای تو ولیک
گمان بری که خرک هست «رخش» و «شبدیز»ی(3) آ
به شاخ فرصت! تا شاخ فرصتی دیگر
معلقی ودر این شب چنان شباویزی
میان مشرق ومغرب به ابر تیره طناب
زتارنازک صد عنکبوت آویزی
در اوج عرش در آن ارتفاع هول آور
تو با هر آنچه، رفیقی و هم گلاویزی
به هر نسیم که از هر کرانه ای بوزد
هزار باد به غربال خویش می بیزی
«علی» اگر بنهد خوان توئی ورا مهمان
«یزید» گر بنهد سفره زود میخیزی
گهی به جانب «فرعون» میروی و گهی
به درب خانه ی «قیصر» غبار انگیزی
به تن کشیده قبائی ز هدیه «شداد»آ
چرا تو شال پیمبر به گردن آویزی
نگاه کن که چئی ای فقیه! درعالم
کم از مترسکی اندر میان پالیزی
تراست مقصد پایان قریب،گر چه ز بیم
به هرکرانه از آن همچو باد بگریزی
به ابر تیره بگفتم طناب بسته ز تار
بر آن به هر طرفی می جهی و میخیزی
و ابر تیره ببارد اگر، چه می ماند؟ آ
سقوط ولحظه ی فرجام و غرش تیزی(4)
هشتم نوامبر دو هزار و ده
در شعر قدیم قصیده یا شعر بلندی را که مضمون اجتماعی و یا... داشت به تبع حرف آخر هر بیت یائیه رائیه و یا... می گفتند
* در زبان عربی حروف عله یعنی الف ، واو ، ی، قابل تبدیل به یکدیگرند در این شعر این قانون در لغتی فارسی به کار گرفته شده و حرف واو تبدیل به یا شده
** مبال: مستراح. آبریزگاه
*** رخش نام اسب رستم و شبدیز نام اسب معروف خسرو پرویز
**** تیز: خروج باد از راست روده!

هیچ نظری موجود نیست: