غزل
اسماعیل وفا یغمائی
ای دوزخی تن تو! به گرما بهشت من
زیبای تلخناک من ،ای شهد زشت من
آب و هوا و خاک من و آتش منی
کز چار عنصر تو سرشتند خشت من
فارغ زدیر و مسجد و معبد منم که تو
دیر منی و مسجد و معبد، کنشت من
آواره ام میان لبانت به بوسه ها
ای خوش حکایت من و این سرنوشت منای آفتاب عشق بتاز و بسوز چون
بی آب مانده بی شررت کار و کشت من
گر بی توام بهشت مرا دوزخ است و گر
با من توئی سراسر دوزخ بهشت من
گو با فقیه کزمن و شیطان مگو«وفا»
من سرگذشت اویم و او رو نوشت من
21.5.2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر