چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۱

یک ماجرای عجیب. اسماعیل وفا یغمایی

 
یک ماجرای عجیب
اسماعیل وفا یغمایی
----------------
مرده ای که مرده بود
فکر کرده بود زنده است
...
زین سبب
باعث وفات یکهزار ،ده هزار، صدهزار ،بیشمار زنده شد
زنده ای که زنده بود
چونکه مرده ای به او
گفته بود مرده است
فکر کرده بود مرده است او قبول کرده بود
زین سبب،باعث توهم جناب مرده گشت و خود
زنده زنده زنده زنده زنده زنده مرد،
وهنوز من
فکر میکنم چرا
مرده ای که مرده بود فکر کرده بود زنده است
و نکرده بود فکر او که مرده است
و چرا چرا چرااااااااااااااااااااااااا
ای خدا خدا خدا خدااااااااااا

زنده ای که زنده بود
فکر کرده بود مرده است
و بخود و دیکران نکفته بود
مرده مرده است و زنده زنده است
و هنوزنیز ای دریغ و ای هوار و داد و دردددددددددددددددد...
داستان تمام نیست
وجناب مرده فکر میکند که زنده است و زنده فکر میکند
که مرده است
و.....
12 می 2012

هیچ نظری موجود نیست: