چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

سه‌شنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۲

غزل.اسماعیل وفا یغمائی


به هركجا كه روم كوي كوي يار من است
جهان تلالوئي از ساية نگار من است
ز دوزخم چه هراس و به جنتم چه اميد
كه هر دو دركنف يار گلعذار من است
به يار خاكي خود آنكه ياد نرگس او
هميشه خار دل و چشم اشكبار من است
شبي زعشق سرودم :كه ات چنين رخ داد
كه آتش رخت اي ماهرخ شرار من است
چنين سرود به چشمان يار من آن يار
هرآنچه هست زرأي جهان مدار من است
به گرد آن گل رخساره سنبل مستش
ز سنبل من و گيسوي تابدار من است
نهان به نرگس مستانه اش زريست نهان
ميان شهد و شرابي كه هم عيار من است
به زير آتش انساني لبانش نيز
نشانه ايست زخالي كه يادگار من است
ترا چو ناز نگارت نيازمند كند
بدان كه ناز و نياز ار كه هست كار من است
من عشق و عاشق و معشوقه ام، وآنچه كه هست
به اختيار تو نبٌوَد به اختيار من است 
«وفا» خموش ممان پرده در بخوان غزلي
كه هست شوري اگر درميان زيار من است

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بسیار زیبا بود آقای یغمایی گرامی‌

پیشنهاد می‌کنم یک قطعه موسیقی روی این این غزل زیبا بگذارید.

پاینده و سلامت باشید استاد بزرگ

روزبه