چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۳

کاردها میگریند. اسماعیل وفا یغمائی


شب که می آید
 کاردهای« شامی» آرام میگریند
در نفرت از دستی 
که آنها را بر گلوی کدام ناشناس
 کدام ناشناس عراقی خواهدکشید
و خون فواره خواهد زد
شتک خواهد زد
داغ و سرخ و جوان
با نام الله و محمد
بر نام الله و محمد.


شب که می آید
سنگهای «عراقی»
می خواهند تا  ابر ماه را بپوشاند
تا بگریزند تا دورترین دشتها
در نفرت از دستی که رجم خواهد کرد.

شب که می اید
چه آرام به خواب میروند جهانداران
در رویش جوانه های انچه که کاشته اند
وبه رضایت از  دور دست خون و جسد
در زیر گامهای«انقلابیون!!» و« عشایر دلیر!!»

شب که می آید
می گرید شب
چون مادری داغدار
با چشمهای خیس و بسته
 وخیمه زده ، بناچار
بر فراز جهان،
بر فراز کاردها و سنگهای خونین
و جسدها.....
14 ژوئن 2014


 

هیچ نظری موجود نیست: