چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

جمعه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۴

امامزاده اسماعیل وفا یغمائی



تاولهای طلا
تاولهای زمردین و سبز
تاولهای کاشی پوش آبی
تاولهای جهل و عجز و ناتوانی
بنگرید!
چه کرده اند قدیسان برای ما؟

**
در زیر اسمان میلولیم
وبر زمین میگرییم سر بر ضریح
تا سرنوشت ما را
                  شاید
قدیسی
      امامی
          امامزاده ای رقم زند
که تا زنده بود
شاید عارفی آرام
شاید مهاجمی مومن بر مرزهای ما
برای ربودن نان و خواهران ما
شاید جلادی گردن زن
یا بیکاره- مفتخواره ای
که از رقم زدن سرنوشت خویش ناتوان بود
و چون مرد
          زمان و خرافه 
ودریای مواج دهانهای دروغ روضه خوانان
بر فراز استخوانهای آنان
آسمان و ایمان ما را  بر مرداب خشکیده برافراشت
بنگرید!
قدیسان برای ما چه کرده اند
**
نه غیرت و نه شرم
زنده ایم و به مردانگی سبلت میتابانیم!!
ودر سودای اعجاز گورهای مردگان
فارغ از آن دار
که برای برادرمان در چها راه برپامیشود
و فارغ از آنکه در گور
استخوانهای مادرمان
در اشک غرقه است
بنگرید!
قدیسان برای ما چه کرده اند.
**
آه
گرداگرد درد و خدا و خرد
ضریحی بر اوریم از قلبها و چشمهای خویش
و به زیارت زندگی برویم
به زیارت خورشید و درخت سیب و گندم
و اعجاز چشمه روستا
قدیسی زنده و جاوید،
که عطش انسان و حیوان و درخت و خاک را
بی منت و بی درخواست
و بی طلب صدقه وشمع و گلاب و قفل شفا میدهد
و گرداگردش
صدای باد و شاخساران
و عطر علفها و نوای پرندگان
ضریح بر اورده اند
وزمزمه اش صدای خدای زیبای بی نام
و تلاوت تمام کتابهای آسمانی است....
هفت اوت 2015 میلادی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اسماعیل عزیز زیبا سروده اید. من هم با نظر شما موافقم. حمید رضا ابراهیم پور