چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

یکشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۷

راز کعبه. غزل. اسماعیل وفا. 1368

راز کعبه. غزل. اسماعیل وفا.

خانه پيداست ولي صاحب كاشانه كجاست
گنج رازي كه نهان است در اين خانه كجاست
گنج گر يافتي اي عزم سفر كرده بپرس
گوهر اعظم دردانه يكدانه كجاست
اي رفيقان چو در ان خانه بپرسند زمن
عاقلان كولي خنياگر بيگانه كجاست
برسانيد زمن عرص سلامي به ادب
خانه اي در خور طوف من ديوانه كجاست
كعبه سنگ است و منم مشت غباري ، ز طواف
حاصلي نيست بگو صاحب كاشانه كجاست
منجمد گشتم از اين عقل و ازين دين يارب
ز جنون جامي و آن كفر به ميخانه كجاست
هر كسي با هوسي چرخ زنان است اگر
كعبه اين است در اين باديه بتخانه كجاست
تيره دل رفته سيه جان زطواف امده اند
كو خليل و تبري ضربه جانانه كجاست
كعبه در سينه دلسوختگانست وفا
تپش سينه بگويد كه خدا خانه كجاست
1368

هیچ نظری موجود نیست: