چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۸

این منم آخرین ولی فقیه. اسماعیل وفا


اين منم آخرين ولي فقيه
اسماعیل وفا
بنده ام با ثبات تقريبا !
از تمام جهات تقريبا !
كرده ام چونكه «موسوی» را در
انتخابات مات تقريبا
اول اوكرد بنده را قدري!
روي شطرنج «پات» تقريبا
من ولي با «پياده» ـ حزب‌الله ـ
گفتم :«ارواي بابات» تقريبا
ليك اين بنده روبرو هستم
باز با معضلات تقريبا
مشكل از امتي ست كو را نيست
اندكي التفات تقريبا
لاجرم هي بهانه ميگيرد
از همه مشكلات تقريبا
نان طلب ميكند ، وآزادي
مثل اين ترهات تقريبا
خواهد او يك حكومت لائيك
يا از اين مهملات تقريبا
گشته اينسان به كام من چون زهر
طعم شهد حيات تقريبا
آنچنان كزخدا طلب دارم
گاهگاهي وفات تقريبا
او نمي داند و نمي داند
من امامم به ذات تقريبا!
در «كتاب خدا» به وصف من است
همه‌ي «محكمات» تقريبا*
اين منم آخرين ولي فقيه
روي سطح فلات تقريبا!!
وندرين ماجرا گواهانند
جمله‌ي مدركات تقريبا!
نه فقط توي شهرهاي بزرگ
خاصه كوره دهات تقريبا
خوانده ام من رسائل نادر
همه لاطائلات تقريبا
فقه خواندم، و اقه و علم اصول
تا شدم با سوات ! تقريبا
پيروانم تمامه مي باشند
جاني و لوت و لات تقريبا
كور و كر در اطاعت حكمم
جملگي چون «غلات» تقريبا**
گرچه خود اهل امر معروفم
ميكنم منكرات تقريبا
ميزنم گاه پنجه اي بر ساز
توي «شور» و «بيات» تقريبا
منقلي هست وحقه‌اي گلرنگ
سفره سورسات تقريبا
نقل و بادام و پسته و فند ق
گونه گون ميوه جات تقريبا
من ندارم علاقه اي به زنان
غير نوع «بنات» تقريبا***
حورياني كواعب الا تراب****
جمله از ثيبه‌جات تقريبا*****
بنده اهل تواضعم اما
با كمي عنعنات تقريبا
اهل رحم و گذشتم اما آه
بل بگويم برات تقريبا
تالي بنده بود «بن لا دن»
توي شهر «هرات» تقريبا
ميكنم خون منكران جاري
همچو رود «فرات» تقريبا
تير باران به مكتب مخلص
هست راه نجات تقريبا
«رجم» و «اعدام» و«قطع يد» باشد
اوجب الواجبات تقريبا
شمع آجين كنم مخالف را
همچو «عين القضات» تقريبا******
حال ميلياردرم ولي قبلا
بوده ام لات و پات تقريبا
جمع كردم ز مال اين امت
هم ز خمس و زكات تقريبا
گنجي آنسان كه چشم «نادر» شد
خيره اندر «كلات»تقريبا*******
شاعرا ! گرچه سخت شيرين است
شعر تو چون نبات تقريبا!!
ليك هم قافيه، و هم وزن
فاعلن فاعلات تقريبا
گشته كمياب و لاجرم كمتر
زن قلم در دوات تقريبا
گر كني ختم شعر را شاعر
من بگويم برات تقريبا
بخورد توي فرق« شيخعلي»
غم و درد و بلا ت تقريبا!

این شعر در فوریه 2004 سروده شد وبا تغییر کلمه خاتمی به موسوی باز نشرمیگردد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند توضيح:
*محكمات: آيه هاي تغيير ناپذيروجاوداني قرآن
**غلات:به ضم غين و سكون لام جماعتي كه علي ابن ابي طالب راخدا ميدانستند.در اين شعر به عنوان مثال از واژه غلات استفاده شده و نه تشبيه غاليان دوستدار علي باپيروان خامنه اي.
صوفيان و غاليان دوستدار علي در بسياري اوقات عياران ودرويشاني شوريده حال وشاخه اي ازمسلمانان بوده و هستند كه آنان را كاري با آزار خلايق نيست و با شور و حال خود عالمي دارند وگاه در دنياي شعر در وادي اين شور و حال آثار زيبائي پديداورده اند و آنان را وجه مشابهتي با اوباش خلق آزارحكومت آخوندي نيست.
***بنات:دختران
****كواعب الاتراب:نار پستان، وصفي از حوريان بهشت
*****ثيبه:دست نخورده و بكر
******عين القضات:عين القضات همداني عارف و شاعر و فيلسوف بزرگ و نوانديش وشجاع و مسلمان ايراني كه در عنفوان جواني به دست ارتجاع مذهبي دوران خود به وضعي فجيع به قتل رسيد.
*******كلات:نادر شاه افشار ثروت عظيمي از غارت مردمان هند و ديگر كشورها و نيز مالياتهاي وحشيانه و بيرحمانه گرد اورده بود و اين گنج عظيم را در كلات نادري انبار كرده بود. بعدها آقا محمد خان قاجار با شكنجه هاي هولناك بقاياي اين گنج خونين را از بازماندگان نادر باز ستاند.

هیچ نظری موجود نیست: