چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۸

آی ابراهیم. اسماعیل وفا یغمایی

آی ابراهیم....
اسماعیل وفا یغمایی

بعد از آن دیدار
باد با من گفت دیشب در میان راه
وقتی باز میگشتم
با دلی از دوریت غمگین وحسرتبار.


باد با من گفت:
قطره بارانی که صدها قرن از این پیشتر
ازابرها ی بی نشان بر خاک باریده ست
کرده کاری، که زدشتی خشک
گندمی برخاک روئیده ست،
بعد از آن دستی
ازین صدها هزاران بیشماران،دستهای ناشناسی
که بر این آفاق روئیدند و بالیدند و کاویدند
ودر آفاق زمان بیکران محو ونهان گشتند
شاخه را چیده ست وافشانده ست و از آن بذر،رویانده است
صد هزاران شاخه ی گندم، و این گندم
تا بدانجائی که امروز است و اکنون،بنگرش!
همچو دریائی زر شاداب رخشیده ست.


آی ابراهیم!
ابلهان را گو بگویند آنچه میخواهند
زیر سقف جمجمه ی خود چون خدا و آسمان خویشتن کوتاه
ما نه کمتر! نه فزونتر!نه فراتر نه فروتر
از یکی قطره ی فرو افتاده و بی نام بارانیم!
آی ای چل سال باریده
چو ابری بر فراز این کویر خشک
بنگر اینک
در میان جنگل فردا که روئیده همین امروز
در خروش ملتی خورشیدگون شب سوز
زآن همه گل، زآنهمه مه، زآنهمه خورشید
زآنهمه مهشید در گلشید
شاخه ای شاداب زین باغ و گلستانی

تا که میروید زمین و تا که میپوید زمان رویان و پویانی
بیست و نهم نوامبر دو هزار و نه
این شعر را بااحترامی شایسته به فرح گرامی بانوی گرانقدر ابراهیم تقدیم میکنم

هیچ نظری موجود نیست: