نیایش در میخانه
اسماعیل وفا یغمائی
پرودگارا
شب است و نیمه شب
و در میخانه کوچک
جز من و تو واین معصوم تنفروش
که خسته و شکسته جام بر جام من و تو میکوبد
و مرد میفروش خوابالوده
کسی در میخانه نیست
غریبه ای نیست و نامحرمی
خدائی است و شاعری و روسپیی
پس به حرمت آفتاب تو که بر زمینت انگورها را پرورد
بحق این شراب و بیگناهی این روسپی
وخوابالودگی زیبای مرد میفروش بر پیشخوان
مرا چنان بندی آفتاب حقیقت بدار و خویشتن
که چون بپایان رسم
چنان درگور بیارمم
که شیفته ترین عاشق
در آغوش زیباترین خاتون جهان که معشوق اوست می آرمد
بیست و چهارم ژوئن 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر