باور ، تناقض و یک مسئله هندسی
اسماعیل وفا یغمایی
بیست ساله بودیم
در پی آزادی و شیفته تکامل و نوک پیکان تکامل
بعد از سه روز شلاق خوردن
و مشت و لگدهای بسیار
و سه ماه سلول
و بند عمومی
سایر مخلفات...
دو سال تمام روزی هشت ساعت
شنیدیم و خواندیم و قبول کردیم
که نوک پیکان تکامل، انقلاب است
و ته پیکان تکامل، جهانخوار و ارتجاع
و چقدر قرآن و نهج البلاغه
و تئوریهای دانشمندان منور الفکر
و چقدر سرودهای انقلابی
که با چنان شوری خواندیم و خواندند که بعضی ها
فتقشان در رفت
وعده ای بواسیر دکمه ای گرفتند
راستی که عجب دراز گوشی بودم بنده:
دودودور دودودور
دودو دور دودودور
در اوج رزم جاودان
با سد اصلی زمان.....
بقول ساعدی ثم استقامو زرتیشن و لاالضالین
و نه هزار دختر خردسال عراقی
بر مرزهای سوریه تا بحال جنده شده اند
و با آهنگ دشتی
لالای لای لای لای لای
سر کوچه کمینه
مجاهد پر کینه
و بمب افکنها به حول و قوه الهی
اگر لازم باشد و عدالت ایجاب کند
چنان بمب هائی می اندازند
که مغز آدمی در جمجمه اش بخار میشود
و از سوراخ ماتحت اش هلفی بیرون میزند بیرون میزند
و باز هم بقول مرحوم ساعدی ثم استقاموا زرتیشن ولاالضالین
و سایر قضایا
و ارزش اضافی و تراست و کارتل وکورپریشن و صدور سرمایه
و از اینگونه مزخرفات که گفتند و باور کردیم
وبازهم ثم استقامو زرتیشن
و بر این روال و منوال در هر حال
از هزار میدان تیر باران و دار و کشتار گذشتیم
از گورهای مادران وپدران و برادران و قس علیهذا
و سالخورده شدیم و پیر و شکسته
و همه چیزمان بر باد رفت مگر باورهایمان
و امروز هنوز از آنجا که تاریخ گذشته و حال پیش روست
وعراق و ویتنام و ایران فلسطین و قس علیهذا
هنوز هم این باور را باور داریم
اما نمیدانیم چرا
آنچه نوک پیکان تکاملش مینامند
بی تعارف و خیلی روشن و با گردن کلفتی ایدئولوزیک
سر در پی ته پیکان تکامل نهاده است
یا شاید ته پیکان تکامل امده است سراغ سر پیکان تکامل
و بدینصورت ای شاگردان انقلابی با هوش
یک اتفاقاتی افتاده است
یا پیکان تکامل سر و ته شده است
یااین فلش به دلیل خم شدن دیگر فلش نیست و بصورت دایره در آمده
و دارد دور خودش میچرخد
و به این ترتیب بهتر است رو راست باشیم
و ول کنیم این پیکان تکامل را
و ظروف متواتره شیره را
وصادقانه بگوئیم
پیکان تکامل از اساس کشک بود
و حرف مفت
و باید رفت و صادقانه ته پیکان را چسبید
که چندی است این پیکان سر و ته شده است
وقر و قمیشهای انقلابی و توحیدی را بکناری نهاد
و همانی بود که هست
و اعلام کرد:
برای مبارزه با ارتجاع یاری گرفتن از کاپیتالیسم واجب شرعی انقلابی است
و اجازه داد چاورز هم رفیق خامنه ای باشد و بفرماید
برای مبارزه با کاپیتالیسم زنده باد ارتجاع
و همه چیز بخیر و خوشی جواب پیدا کند
و عروس و داماد بخیر و خوشی به حجله رفته کامیاب شوند
و هم تناقض بنده
و هم مسئله هندسی حل شود
و من و مرحوم اقلیدس
به روح پدر آدمهای صادق صلوات نثار کنیم
و باورهایمان را برداریم
و بدهیم به عمه جانمان
تا با آن آش درست کند تا یبوست انقلابی ما حل و فصل شود
و کمی شرم و حیا ایجاد گردد
باقی بقایت
جانم فدایت
نازصدایت
قربون ادایت
اسماعیل وفا یغمائی
27 زوئن 2011 میلادی
۱ نظر:
بسیار شیرین است. متاسفانه کاری و کمکی فکری از دستم برای حل مسئلۀ هندسی شما برنمی آید . با توجه با اجزاء شعر خودتان بنظر میرسد گردن کلفتی انقلابی و شرم و حیا از هم مثل دو قطب آهن ربا فرار میکنند . این وسط طبیعی ست که فلش یا هر خط دیگری پاره میشود.
ارسال یک نظر