دروغ و حقیقت
اسماعیل وفا یغمائی
و اندک اندک
و اندک اندک اندک
چنان که خود نیز ندانستند
دیگرگون شدند
و راستی را تاب نیاوردند وحقیقت را
ودرسایه سارهای عظیم جنگل پر شکوه دروغ
بساطی خوش آراستند در انتظار.
مطربان بر سازها کوفتند و نواختند.
مدیحه سرایان سرودند.
چاکران به خدمت هیاها در هیاها درافکندند.
و خلایق از چهار سو
با اشتران و اسبان و حماران و قاطران تیز پروار
به خدمت آمدند و غوغا در غوغا درافکندند
ومیر میران به شادی سبلت میتابانید در انتظار اعجاز
و صبح بر آمد و خورشید آتشین و پولادگون و مذاب حقیقت،
سایه های پر شکوه دروغ تاب نیاوردند وفرو مولیدند
و در زیر شعله های آتشین خاکستری برجای ماند
که بادها روفتند و بردند
که بادها روفتند و بردند
که بادها........
ششم ژوئن 2011
۱ نظر:
آقای یغمایی عزیز؛
با سلام. آیا این شعر را در رابطه با مجاهدین خلق آقای رجوی سروده اید ؟ این شعر به تر عجیبی مرا یاد جماعت آقای رجوی میاندازد.
با احترام، فرشید
ارسال یک نظر