هذیان (2)
اسماعیل وفا یغمائی
و هیچ پیرمادینه کفتاری
و هیچ پیر مادینه کفتاری بر دلها دندان نبسته است
چنانکه او بر دلها دندان بسته است...
دیراست و دیری است
در میان بخورها و نورها
و چرخش
کاهنان
و
زائران اشنا و بیگانه کور و کر
وولوله روبهان و شکالان ریزه خوار
در زیر دندانهای قدیمی اش
و فکهای سنگی به هم فشرده
و لیزابه های زرد زهر آلوده
که در دو سوی دلها شره میکشند
دلهاست و دلها و دلها
ومیاندیشد
که: هیچ طعمی چون طعم دل آدمی نیست
چه در بیداری و چه در رویاها
ودر آینه خود را نظاره میکند
با سیمای فرشتگان
وبالهائی سپید با لطافت ابرهای تازه زاده شده...
آه
دو ستاره اند بر فراز قله دور دست
به خوابم یا بیداری
به مستیم یا هشیاری
16.01.2013
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر