چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

پنجشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۱

هذیان.... اسماعیل وفا یغمائی




هذیان....
اسماعیل وفا یغمائی

به خوابم یا به بیداری
به مستی ام یا هشیاری...
**
می پنداشتم
می پندارم
دو ستاره اند بر فراز قله دور دست
در این شب ظلام ظلم
و زمان با دندانهای زنگ زده اش
تازان
 بر گورستانها و مردگان
و آبریزگاهها و افتخارات.


می پنداشتم
می پندارم
از پس این پنجره ی یخزده ی تنها
دو ستاره اند بر فراز قله دور دست
و بر فراز قله دور دست
آنجا که می بایست خورشید بر اید
ماده کفتار پیر استاده است
و وای اگر ماده کفتار پیر استاده و روان باشد
باجسدی دیگر بر دندان
کشان کشان
تا گریوه ای و غاری و گوری پنهان
در میان کوهساری از استخوان و گیسوان
 و ناخن و دندان
ودلهای دریده شده........



به خوابم یا به بیداری
به مستی ام یا هشیاری...
می پنداشتم
می پندارم
دو ستاره اند بر فراز قله دور دست......
15.1.2023

هیچ نظری موجود نیست: