اي دل به مهر وماه سلامي دوباره كن
از شور و عشق دامن خود پر ستاره كن
از خود برآر شعله و بنيان غم بسوز
وين پرده ي سموم سيه پاره پاره كن
فرهاد خويش باش و برآور به تيشه اي
دستي و راهي از دل اين سنگ خاره كن
آنسوي شب به دامن شهري كه زندگيست
شيرين خويش را تو سرائي دوباره كن
فتواي من كه بندگي حق گزيدهام
اينست و نيك فتوي من را نظاره كن
تقواي خشك را به سرود خوش رباب
در كار لعل ماهرخي خوشقواره كن
وز آتشي كه از لب او شعله ميكشد
محراب جان خامش خود پر شراره كن
اي دل به گوش صبح سرودي گذر كند
آن را بگير و تا به ابد گوشواره كن
تا زندگي بتوفد پر شعله و شرر
آتش به بيخ منبر و كار مناره كن
وآنگه برآر جامي و با نام زندگي
اندوه را به خانه «وفا» هيچكاره كن
1366
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر