چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۲

عاقبت نيم شبي مست زره مي‌آئي.از دفتر غزلها. اسماعیل وفا یغمائی





عاقبت نيم شبي مست زره مي‌آئي
كه مرا خانه به ماه رخ خودآرائي
اي‌خوش‌آندم‌كه چوخورشيدسحرخالص وپاك
گره از جامة سالوس و ريا بگشائي
عشق را باز صلا در دهي و تقوا را
خاكي از حيطة ادراك به سر فرمائي
چيستي اي كه به ديروز ازل زاده شدي
ليك تا شام ابد نقش رخ فردائي
خيز و از رطل عتيق ازليت بركش
جامي و اي بت من رقص كنان بالائي
بنما ديدة ما را و به مستي در ريز
عطش عشق مرا شعله فشان مينائي
تا در اين غمكده از راز نهان دل خويش
رستخيزي كنم و واقعة كبرائي
زين سپس باد حرام ار كه به دنياي سخن
گردد اي عشق مرا بي تو سيه طغرائي
بندة كوي تو اي عشق شدم زآن سحري
كه نمودم ز لبش رقص كنان يغمائي
روزگار ار چه «وفا» نيست موافق صد شكر
كه به سر مانده ترا عطر خوش رويائي
 1370

هیچ نظری موجود نیست: