غمگین نیستم.ا
چون طعم تاریک و تلخ شرابی کهن
میمزم تلخی زهر را در رگانم
تا فراموش نکنم
که زبده ترین جلادان بر مسندند
که لبخند را از لبانمان بریده اند
و تا نطع و ساطور ما را به دستور فرا خواند
زبده ترین دلقکان را به کار گماشته اند
تا به قهقهه بخندیم و فراموش کنیم
تلخی زهر را
نطع را و ساطور را
جلادان بر مسند را
او شیادان در انتظار را
2008 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر