كسي كه نيست ميان من و
تو مي چرخد
به روي ذهن و زبان من
و تو مي چرخد
من و تو غافل از او
ئيم و او به هر لحظه
چو خون ميان رگان من و
تو مي چرخد
يقين ما و تو از او
مشوش است ولي
ميان وهم و گمان من و
تو مي چرخد
ز بوسه نيست حضوري كه
خاصه تر اما
به بوسه هاي دهان من و
تو مي چرخد
هنوز ما نگذشته ز حال
تا فردا
ميان سهم زمان من و تو
مي چرخد
گرفته در كف خود جدولي
ترازوئي
به لحظه هاي جهان من و
تو مي چرخد
«وفا» خيال رهائي عبث
بود كه شبح
ـ كسي كه نيست ـ ميان
من و تو مي چرخد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر