بیزارتر از «داعشیان»
بیزار از خویشتنم
که نمی خواهم در آینه بنگرم
در آینه ی سنگی سنگین خونین خام خاموش
وخود را درتکرارهای خود ببینم
در تکرارهای خود
[ازهیاهای جنگاوران ظفرمند دومین خلیفه
تا پلکهای خیس و بسته ی «هدایت»1
وتا سرهای بریده و دخترکان دریده شده]
در قاب دهشت ها و بشارتها
وهنوز
دریغا هنوز
در سودای برخاستن از گور
ونشخوارنواله ی موهن جاودانگی.
بیزارم از خویش
که نمی خواهم ببینمآینه ی گشاده ی بی منتهای بی زمان را
ودر آن خود را
و عنکبوت عظیمی را
که براندیشه ها می تنید و می تند
تا خدا پنهان بماند
و از فراز هر مناره هزار خفاش
بال بگشایند
با بالهایشان از تیغ و تبر و تاریکی و ترس.
***
چقدر زمان بگذردچقدر؟
و این همه تجربه بر پوسته چشمهایمان
که هیچکس ما را به ز نجیر نکشیده است
الاخود که زندانبان خویشیم
بی هیچ شرمی از خویش و دیگران
و هنوز هراسانیم
چون جانوری لرزان و کز کرده و کتک خورده
در زیر صاعقه های مداوم مناره ها
و پرواز خفاشان
شرممان نمی اید
نه از خدا و نه از خویشتن
و نه از دندانهای بر هم فشرده کشتگان
در اعماق گورها
شرممان نمی آید.....
هجده اوت 2014
-----------------
1صادق هدایت
۱ نظر:
خدا دل و روح و دست و کلامت را حفظ کند که این چنین آرشه روحت بر کاغذ تهی از کلام و بی زبان زیباترین آوایان را می تند. خدا حفظت کند ای سوخته عاشق پاک و بی ادعا.
ارسال یک نظر