در ستایش حجاب
اسماعیل وفا یغمائی
دوازده ژوئن دو هزار و هشت میلادی
چون آمدند
چون از بیابانهای سوخته آمدند
اسماعیل وفا یغمائی
دوازده ژوئن دو هزار و هشت میلادی
چون آمدند
چون از بیابانهای سوخته آمدند
تازان، بر پشت شتران و اسبان
در دستشان برای من و برادرانم شمشیر بود
شمشیری برای قلبهای ما
و چون آمدند
در دستشان برای من و برادرانم شمشیر بود
شمشیری برای قلبهای ما
و چون آمدند
چون از بیابانهای سوخته آمدند
تازان، بر پشت شتران و اسبان
در خورجینشان برای تو و خواهرانم مقنعه وچادر بود
مقنعه وچادر برای گیسوان و رخسار شما
در خلوت خلیفه
و بازارهای بردگان
عریانتان کردند بی مقنعه و حجاب
و دریدندتان و نوشیدندتان
هنگام که سرهای بریده ما
در خورجینشان برای تو و خواهرانم مقنعه وچادر بود
مقنعه وچادر برای گیسوان و رخسار شما
در خلوت خلیفه
و بازارهای بردگان
عریانتان کردند بی مقنعه و حجاب
و دریدندتان و نوشیدندتان
هنگام که سرهای بریده ما
بر دروازه دارالاماره ها آویخته بود
واجساد ما در بیابانها و کوهها می پوسید
و توان دفاع از شما را نداشتیم
و در خلوت شهوت و خیابانهای تاریک
هنوزمیدرندتان و می کوبندتان
و توان دفاع از شما را نداشتیم
و در خلوت شهوت و خیابانهای تاریک
هنوزمیدرندتان و می کوبندتان
هنوز
و ما در ستایش حجاب! می سرائیم
و ما در ستایش حجاب! می سرائیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر