معرفت
اسماعیل وفا یغمایی
شانزده زوئن دو هزار و هشت میلادی
گاهی فاجعه
چنان عظیم است
چنان عظیم است
که در برابر ان به زانومیائی
و تا خویشتن را انکار نکنی
معجزه اش می پنداری
وبه ستایش آن بر میخیزی
و گاه شیطان
چنان قد بر میکشد و جهانت را می انبارد
و خون و قلب و دیدگان و جانت را می انبارد
که تا خدا را انکار نکنی و تنها نشوی
یزدانش میپنداری
ودر برابرش پیشانی بر خاک می نهی
و نیاز خود را به نماز می ایستی
اسماعیل وفا یغمایی
شانزده زوئن دو هزار و هشت میلادی
گاهی فاجعه
چنان عظیم است
چنان عظیم است
که در برابر ان به زانومیائی
و تا خویشتن را انکار نکنی
معجزه اش می پنداری
وبه ستایش آن بر میخیزی
و گاه شیطان
چنان قد بر میکشد و جهانت را می انبارد
و خون و قلب و دیدگان و جانت را می انبارد
که تا خدا را انکار نکنی و تنها نشوی
یزدانش میپنداری
ودر برابرش پیشانی بر خاک می نهی
و نیاز خود را به نماز می ایستی
اگر از معجزه گریخته ام
و از خدا
نه از معجزه و خدا
که از فاجعه و شیطان گریخته ام
یا در هراس از فاجعه و شیطان
که گاهی فاجعه چنان عظیم است
چنان عظیم است....ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر