غزل
اسماعیل وفا یغمائی
چهارده ژوئن دو هزار و هشت
اسماعیل وفا یغمائی
چهارده ژوئن دو هزار و هشت
شاهان رفته اند و راهبان
کاخها فرو ریخته اند
و معبدها
آفتاب می تابد اما
پرنده می خواند و باد می وزد
آسمان آبی است
و اگر شاعری بگذرد
شعری خواهد نوشت.
با قاتلان جنگیده ام
اما ابلهان را وا می گذارم
و می گذرم از حاشیه کاخها و معبدها
کاخها فرو ریخته اند
و معبدها
آفتاب می تابد اما
پرنده می خواند و باد می وزد
آسمان آبی است
و اگر شاعری بگذرد
شعری خواهد نوشت.
با قاتلان جنگیده ام
اما ابلهان را وا می گذارم
و می گذرم از حاشیه کاخها و معبدها
در زیر آفتاب و آسمان آبی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر