چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۷

اسماعیل وفا. عشق


عشق
اسماعیل وفا یغمایی
اول نوامبر دو هزار وهشت
که بودم
بسی سالها قرنها در کرانی
یکی دشت بی حاصل بی نشانی
به زیر یکی گمشده آسمانی
نه در آن سرودی
نه آواز رودی
نه اندر اجاقی در آن، رقص آتش در آغوش دودی
نه بود و نبودی،
و تو آمدی عاقبت
همچو ابری که لبریزآواز وباران
و باریدی وبنگر اکنون
ز هر گوشه ام جویباری غزلخوان
و آغوش من ای گل از معجز عشق
بهاران و روییده در آن
هزاران گلستان.

هیچ نظری موجود نیست: