چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۸۷

اسماعیل وفا. بی شک که حسین یک سیاه خوبست

چند رباعی
بی شک که حسین یک سیاه خوبست
اسماعیل وفا
ششم نوامبر دو هزار و هشت


قومی مترقصند از برد حسین
جمعی متاسفند بهر مک کین
بشنو تو ز تربت مصدق این بانگ
کای هموطنان راه نه آنست ونه این
****
آزادی اگر میسر آید به سئوال1
مضحک شودا حکایت استقلال
زآمریک اگر بخت وطن باز شود
از بهر چه شه رفت! زبان من لال
***
شاهی داشتیم خوب و امریکائی
بهتر ز همه شهان!!به آن زیبائی
گفتیم که مرده باد! چون نوشیده
با کارتر و فورد و نیکسون، او چائی
***
شاهی داشتیم مثل یک دسته گل!ا
در چند زبان مسلط او چون بلبل
هر جا که سفر نمود او هر شاهی
از بهر شه ما بزدی طبل و دهل
***
شاهی داشتیم! بهتر از هر ملا
در محضر او همه بزرگان دوللا
گفتیم که باید برود زیرا شاه
در پنتاگون،خم شده در پیش سیا
***
حالا چه شده ز بعد سی سال دراز
گویا که نهاده گربه ای بیضه ی غاز
تا غافل از، قدرت ملت به حسین
یا قبله مک کین نهم روی نیاز
***
بی شک که حسین یک سیاه خوبست
خوش هیکل و خوش صحبت و بس محبوبست
اما بخدا نهایتا آملا
از همت ما ، نه آن سیا مغلوبست
***
بر خیز که دست یکدگر بفشاریم
دست از لج و هی منم منم بر داریم
همگام به زیرپرچم ملت خویش
از شب به سحرگاه قدم بگذاریم
***
آزادي ! اي خجسته كار آزادي
نام تو پيام پاك خلقان باشد
نام تو پيام و پرچم اين ميهن
گلبانگ و سرود خاك ايران باشد
***
دانم روزي ز گرد باز آئي
چون موج كبوتران به پرواز آئي
ويرانه كني هر آنچه بند و زنجير
با هر كه شكسته دل تو دمساز آئي
***
آن دم كه به هر گذر بغرد توفان
در يا شود و به پاي خيزد ايران
آن لحظه شود پديد، عريان عريان
زيبائي خلق من ميان ميدان
سئوال یعنی گدائی کردن و سائل یعنی گدا
سه رباعی آخر از سروده های گذشته است

هیچ نظری موجود نیست: