چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹

چهار شعر از مجموعه مزمورهای زمینی

مزمورهاى زمينى
اسماعيل وفا يغمائى
درآبهاى گذشته بشارتى نيست
در آبهاى گذشته بشارتى نيست
اگر چه خاطرات بر زمان چيره مى شوند.
در جزيره هاى سكوت و مه بشارتى نيست
در سفينه هاى خاموش
و مردگان مقدس.

پارو بر آوريم
بادبان بركشيم
و بى آنكه لنگر گاهى بجوئيم
تا خيابانهاى فردا بگذريم.


در آبهاى گذشته بشارتى نيست
و دست هاى در گذشته زيستگان
خيس خون كودكان فرداست.


از فراز خويشتن

از فراز خويشتن
جهان را نگريستن (چون كوهى)
از خويش بر آمدن چون شعله اى
و دريا وار سر بر خويش كوفتن
تا آن هنگام كه آدميان را نگاهى وشعله اى باشى
در تنهائى خويش

در تطاول توفان
تلاش من بشارت ساحلهاست
يا شايد ستايش سكوت
در جرنگاجرنگ سرودهاى سرد افتخار!
تا نواى جهان شنيده شود.
كار من شايد فرو بستن پلكهاست
در زمانى كه شب تفسير مى شود
كار من سخن گفتن از قلب آدمى است
و دستهايش
در سرماى كهكشان.

در اعماق
دواير در هم زمان در يكديگر مى چرخند
و جهان در ارتفاع انسان گسترده مى شود
كار من سخن گفتن از انسانست
در ژرفاها
وحتى
هنگام
كه در خود فرو غلتيده است.


بر ابتذال دشنه اى فرود آور

بر ابتذال دشنه اى فرود آور
حتى اگر در قلب تو باشد
يا قلب من باشد
فرجام
زندگى است
يا مرگى كه فضيلت زندگانست.


نگاه كن

نگاه كن
بلاهت آغاز شادى هاى شگفت است
و لبخنده ها تجسد بهتا نى درشت بر خويشتن
با من هيچ بهتانى نيست
براى تو شادى عميق ترين اندوه
و قطره اى حقيقت را اورده ام.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتخاب از مجموعه شعر مزمورهاى زمينى انتشار 1368

هیچ نظری موجود نیست: