و منجمله در تعریف آخوند....
اسماعیل وفا یغمائی
و منجمله در تعریف« آخوند»
می توان دید و شنید و گفت و خندید
وسر در گریبان کشید و گریست
که: به عمری با تو از«فدا و صداقت» میگوید
و خود به وقاحت بر بالهای دروغ
هر روز بر اوجی تازه تر میپوید
و شاید باید اندیشید
که راستی دروغ است و جنایت،
ودروغ سراپا اصالت.
بیرحمانه به یکدیگر لبخند میزنیم
و در چشمان یکدیگر می نگریم
بی آنکه به یاد آوریم که فخر جهان بودیم ما
فخر جهان بودی تو و فخر جهان بودم من
بی آنکه ناممان را کسی بداند
و ناممان را بر قلبها نوشته بودند
از آن رو که صبورانی در هوای ظفر نبودیم ما
که زیبائی «راستی» و عظمت «درد» ما را به راه کشاند
و زیبائی «راستان» که هنوز و همیشه برتر از شهیدانند*
وبر آن بودیم تا مشتی ستاره که عطر خدا را میپراکنند
برون کشیده از ژرفای دورترین آسمان نثار مردمان کنیم
بنگر که چه بودیم و چه شدیم ما!.
چرا دروغ اینقدر پر شکوه و زیباست؟
وبه کجا میروم من
که در نیمه راه مقصد
به یاد مبدء در اشک حسرت شکسته ام
واز فاصله هول حقیقت و واقعیت درخون نشسته ،
آه، افسانه «خدا» را به کناری نه
«فرقان» را فرو بند و شمع را خاموش کن
«علی» و «کلامش» را واگذار
لب از ستایش «حسین و زینب» فروبند
و بگذار تا در همهمه ساده ترین زائران صادق بیارامند
و بر خیز
که چون منی و چون توئی را همان به
که «شیطان» را به امامت «شریح قاضی» به نماز ایستیم.
بیست و هفت ژوئن دو هزار و ده
(وَمَنْ يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولِئِکَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولِئِکَ رَفِيقاً؛(نسا 69).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر