چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

جمعه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۲

با مدعی اسماعیل وفا یغمائی

با مدعی
اسماعیل وفا یغمائی
**


 چشم من خیره بر این دیوار بربر مانده است
مغز من ازفکر کردن غیر قادر مانده است
آنچنان گیجم که گوئی مرد سلمانی، به عجز
بر سر مرد کچل در دادن  فر مانده است
ای دریغا! زین حدیث مضحک، کا ندر چشم من
اشک و ،دشمن را همی قهقاه و هرهر مانده است
گفتمش: من را تو تاآنجا که خواهی نقد کن
لیک دیدم یکسره در حال زر زر مانده است
گفتمش: از زرزرت دلخسته ام از روی عقل
قصه سر کن، دیدمش خور خور،و خرخر مانده است
گفت: مزدوری و توابی و نادم گفتمش
اینچنین، تنهاتو من را تا دهی، جر! مانده است
گفت: عضو اطلاعاتی، وبا ملا رفیق
حضرت ملا ترا باری مشاور مانده است
گفتمش: در مثنوی خواندم که دریای گران
کی شود از پوز سگ آلوده، طاهر مانده است
من نی ام دریا ، کیم؟ یک آبگیر کوچکم
چشم بر راه یکی عطشان مسافر مانده است
تا بنوشاند ورا بیتی مطهر همچو عشق
کی ؟ کجا؟ در بیم ازمرداب«باقر» مانده است
شاعری هستم من اندر آستان ملتی
وندرین درگاه شاعر بوده شاعر مانده است
تو اگر از خویش میباری چنین مرداب را
نیست غم هر چندعقلت سخت پنچرمانده است
لیک اگر از جانب آلترناتیو گوئی ، بدان
«آل» او در رفت و« ناتیو»ش فقط «تر» مانده است
نازنین برادری که مرا میخواست به هند ! منتقل کند اسم مستعارش سالها باقر بود
دوم ژوئن 2013 
با اندکی اضافات

۲ نظر:

ناشناس گفت...

شاعر عزیز

با درود

این دوبیت را هم مخلص تقدیم کردم در تأیید فرمایشتان

مدعی هرچند دارد ادعاها کوه کوه /
لیک اکنون چون خری در قعر گـُه-گِل مانده است
چند ده سالیست او کوس انا الحق می زند/
لیک سی سالست وی در کنج پستو مانده است

ناشناس گفت...

سلام: ای بابا این حرفها را بگذارید کنار. از اولش هم مثل خودم بودید . هر چه سریع تر به ایران بیایید سه نفری. دیدار ها را تازه کنیم. باور کنید دستگاه ان چنان هم که فکر می کردیم بد نیست. می گید نه از کرمی و خدابنده و امثالهم بپرسید. به امید دیدار.