چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

سه‌شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۷

از دروازه عبور کن. اسماعیل وفا یغمائی



  • از دروازه عبور کن
  • اسماعیل وفا یغمائی
  • چون جامه های کهن را به دور افکنی
    وبا جامه و کفش و کلاه نو به بازار روی
    به تو تبریک می گویند و کلاه از سر بر می گیرند
    لبخند زنان
    و چون اندیشه کهن را به دور افکنی
  • و کهنگی اش را اعلام کنی
    رفیقانت به لعنتت بر می خیزند
    برادرانت چوبه دارت رابر خاک بر می افرازند
  • پدرت گورت را حفر می کند
    وغریو و هرای سی نسل از زندگان و مردگان
    به مخالفت توبر می اید
    و گرداگرد تو زرنیخ و آهک و سرکه و تیزاب
    پاشیده می شود
  • و تازیانه های آتشین به گردش در می آید
    با اینهمه و بی هیچ درنگ
    از دروازه عبور کن
  • از دروازه عبور کن
  • از دروازه عبور کن
    و زمان را در آغوش گیر
    و آینده را
  • و روشنائی را
  • بیست اوت دو هزار و هشت ا

هیچ نظری موجود نیست: