چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۷

با فقیه و با فقیه




با فقیه،و با فقیه
اسماعیل وفا یغمائی

به خار بیابان که می نگریستم
به سایه های خاموش بر شنزارهای خاموش
معنائی می یافتم و خدائی
فارغ از هیاهای مومنان وحکم مکاتیب سالخورده.



در زیر نور ماه
بر بام بلند
چون پلک می بستم و میگشودم
شب معنائی داشت و خدائی
و بدینسان رویش برگکی بر شاخه انار پیر
و درنگ پرنده ای که می آمد و میخواند و میرفت



چه کرده اید
چه کرده اید
چه کرده اید
که رویت گلزارهاتان
تنها بر شدت غثیان می افزاید
خورشید تان
جز سیمای دوزخ را پر رنگ نمی کند
و نام خدایتان جز بر بیزاری دامن نمیزند



چه کرده اید
با تقدس خار بیابان
و سایه های مقدس خاموش
چه کرده اید
با ماه مقدس بام بلند

با ارتفاع آسمان و خدا
با تقدس شب
با قداست برگک کوچک
با پرنده ای که می آمد و میخواند و میرفت
و مرا با طنین وحی برجای مانده خود مبهوت بر جا می نهاد
چه
کرده اید

چهارم اوت دوهزار و هشت میلادی

هیچ نظری موجود نیست: