چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۷

در خلوت زاهدان اثنی عشری.رباعیها. اسماعیل وفا یغمائی



در خلوت زاهدان اثنی عشری
ای دوست اگر تو هم به غفلت گذری
هشدار که«عین»عشری«حا»نشود
چون شیخ شود عالم اثنی حشری
******
زآن پیش که خلق کوبدت سر بر سنگ
با شعر بر آورم ز نامت صد ننگ
تنها نه زنام تو که از آئینت
این معجزه ی دروغ صد گله دبنگ
***
الدنگ تر از تو، دانی ای شیخ کجاست؟ا
آنکس که هنوز در پی این رؤیاست
کز بعد چنین سیاهی سی ساله
آئین تو رهگشای راه فرداست
***
هر چند که از پایه، تو بی آئینی
آئین تو عین تو، تو عین دینی
دو آینه اید ، رو به رو،در این دو
دین روی تو و تو روی دین می بینی
***
حاشا که خدا،خدای شیخان باشد
هر چند که نام او به قرآن باشد
گر اوست خدا بگو به من ای زاهد
با او چه نیاز،هان! به شیطان باشد
***
ایران اگر از دین تو جارو گردد
گر این همه ارتجاع پارو گردد
اسرار چنین تنقیه تاریخی
روشن شود ونتایجش رو گردد
بیست و پنجم اکتبر دو هزار و هشت

هیچ نظری موجود نیست: