************************
صید توفان
اسماعیل وفا یغمائی
به بیداریست این نه در خوابها
نهان است کشتی به گردابها
خروشنده توفان تاریک تلخ
جبالی بر آورده از آبها
به هر آبکوهی روان موجها
چنان صخره هائی به قیرابها
ز هر صخره ی تار صد پتک کور
به کوبش چنان پتک ضرابها
بغرند چونان سگان رعدها
بر افلاک در ژرف دولابها
کلاف درخشان صد آذرخش
به رخشش چوساطور قصابها
چراغی نه پیدا مگر او که نیست
نشانی ز خورشید و مهتابها
که خورشید گم گشت ومه غرق شد
در امواج مجنون سیلابها
به کشتی درون،مردمانی به هم
زمردان، زنان، شیخ ها شاب ها
ز توفان به توفان سفر کردگان
زمحرابها تا به محرابها
فرو بسته بر خویش هر باب را
مگر باب الابواب نوابها
به سودای ساحل نبسته دوچشم
فرو شسته از چشمها خوابها
بیفکنده در صید توفان به بحر
کران تا کران تور و قلابها
کنون جنگ توفان و کشتی ببین
تو در قاب دریا نه در قابها
ا«وفا» چیست تقدیر؟، در برج دور
خموشند و ساکن! سطرلابها
بیست و یکم آوریل دو هزار و نه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر