چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸

معرفت. اسماعیل وفا


معرفتاسماعیل وفا

آبی، آب ، آب
سراسر،آرمیده در دریا
مواج
وروان
و پویان
و می اندیشی،
جاودان!
جاودانه نیستی اما
که مخلوقی و مرکب و ویران شونده
چون گیاه و ستاره و کوه
وگاوی که بر دامنه کوهسار به چراست،
و چون آبهای جوانی نرمک نرمک فرو کشند
تا کتفها و کمرگاه و زانوان ساقها
خود را میبینی وسنگینی خود را حس میکنی
ودر آبهای خاکستری، خود را می نگری
سیمای خسته خود را پس از آنهمه قرنها
کتفهای خود را چون دو باروی ویران و خیس
به دور از گیسوان خیس پریان دریائی،
دستها و بازوان خود را
که آنهمه آبها و قرنها و افقها را در نوردید
از جزیره ای تا جزیره ای
از قاره ای تا قاره ای
از اقیانوسی تا اقیانوسی
و هماواز
با تندرها وپوشیده از پرتوهای ساطور گون ماه
و در خروش و فریاد
از خردی و تنگجائی بیکرانه ترین اقیانوسهای زمین
که بازوان جوانی ات
در عطش شکافتن امواج کهکشانها می سوخت
وآبها فرو کشیدند
در عجز از مقابله با ساعت دیواری قدیمی
که بر دیواره نامرئی افق و بر فراز موجها آویخته بود.


فرو می غلتی
فرو می غلتم چون نهنگی
خرد می شوم در زیر سنگینی خویش و بر میایم
وآبها فرا می آیند
فراتر و فراتروفراتر
تا آنجا که امواج محدود بر آبهای نامحدود آسمان سینه کشند
و مجالی فراهم آورند، شاید
از دلتای زمین، و این همه اشباح و آواهای ناهنجار
تادریائی بی پایان....
دوازده ژوئن دو هزار ونه

هیچ نظری موجود نیست: