چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

جمعه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۰

راه.بیاد منوچهر سخائی.اسماعیل وفا یغمائی

راه
بیاد منوچهر سخائی
اسماعیل وفا یغمائی

راه است و راه...
در افق بی غبار
 و در برابر چشمهای غبار آلوده ما
زمین بی آب است و هرم افتاب
با پرده های بی معنای لرزانش
«نه کوچه باغی و نه کلاغی»
کاروانی نمی آید و نه هیاهای ساربانی
که کاروان ما بودیم
واین است پایان راه و پیری ما
برخاک میافتیم یکایک ، ما پیران
و تن خسته به یقین وامی نهیم و میگذریم
که حکایت جان مبهم است.
دریغی نیست
و از خاک بر می آیند جوانان
تا افقی دیگر و راهی دیگر و آفتابی دیگر
با پیکرهائی که زندگی ازآنها به شادی لبپر میزند
دریغی نیست....
29 آوریل 2011

هیچ نظری موجود نیست: