چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۲

عاشقانه زمینی. اسماعیل وفا یغمائی

عاشقانه زمینی



گیسوانت زندگیست
نمک تاریک نگاهت
لبانت،
با کندوهای بی پایانش
و زنبورهای وحشی اش
ترا می سرایم و زندگی را پاس می دارم
هنگام که ازابرگیسوانت درآینه رؤیا می بارد.



با تو هواهاست
خاک،
و دریاها،
درتو ستاره هاست وگندم گرم وتاک،
گونه هایت هلوهاست
با کرک زرین خورشید برآن
هنگام که خسته از راه می آیی
وبا لبانت
تلآلو مرواریدهاست
لبخندی
که ازدریاچه سپیده دمانش صید کرده ای.




تو تمان جهانی
ومن آن خدای شوریده که آفرینه خویش را عاشق شد،
با تو زمین دربازوان من احاطه می شود
چو درآغوشت می کشم
وشعله سبز راز می سوزد.




ای یار!
مرگ جویان کورانند
-دربازار پررونق مرگ می گویم-
و ترانه های من زاده زیباترین دلاورانیست
که زیستن ونگریستن را تاب آورده اند
آنان که زندگیشان توفانست
و مرگشان
هیاهای دریای عاشق را درخود می پرورد.





بنگر

با زخم مرگم برجگر
ترا می بوسم اما
و زندگی مغرور می گذردف
درسهمترین توفان
عاشقان
دلاورانند.
ای یار
این چنین زندگانی من- سراسر- در زندگی خواهد وزید
وترانه من سهم دلاوران خواهد بود
نوشندگان آبهای بامدادان
آنان که زمین را اصیل می شناسند
و مرگشان
درخت وستاره را آذین می بخشد
و دریچه های روشن آرامش را
در دوردست شب.


گیسوانت زندگیست.......

هیچ نظری موجود نیست: