چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۲

آتش تاریک اسماعیل وفا یغمائی


تومرده ای
و هزار کشته گرداگرد تومیرقصند
گردا گرد تو وآتش تاریکت
بر خاکستر دلهای ماست فروزان این آتش اهریمنی
بر خاکستر چشمان مادران و دستهای پدران ماست فروزان
بر خاکستر ماست این آتش اهریمنی
که بر طبق زر به بارگاه خدایان برده میشود
کنده زانوئی دیگر بر آتش بنه
مشتی چشم
و مشتی دهان
که در آن فریادهای فروخورده سنگ شدند
و بر نیامدند
در آتش بنه هر آنچه هست
و بگذارقوادان و دلالان  و گولان سرود عظمت ترا سر کنند
بگذار آتش تا فراترین آسمان سر بر کشد
اما در استخوانهای تو یخ میبارد
زیرا تو مرده ای
تو مرده ای و هزار کشته
 گرداگرد تو در خون میرقصند
گردا گرد تو و آتش تاریکت.....
15 مارس 2013

۲ نظر:

ماندگار گفت...

بگذار آتش تا فراترین آسمان سر بر کشد

اما در استخوانهای تو یخ میبارد

زیرا تو مرده ای

تو مرده ای و هزار کشته

گرداگرد تو در خون میرقصند

گردا گرد تو و آتش تاریکت.....

رضا ارجمند گفت...

کار ندارم برای که نوشته ای.

اما نمیدانم چرا بیاد تراژدی هملت افتادم. الحق به همان قدرت کلام شکسپیر نوشته ای.