چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۷

سرود هله ای ملت ایران. شعر سرود اسماعیل وفا یغمائی

  • سرود هله ای ملت ایران
    شعر سرود اسماعیل وفا یغمائی

    هله ای ملت ایران کوشش،هله ای ملت ایران جوشش
    هله ای ملت ایران خیزش،هله ای ملت ایران توفش
    هله ای کارگران،هله ای برزگران ،هله ای رنجبران، بر پا برپا
  • هله ای گرسنگان ، هله ای برهنگان، هله ای محرومان ،برپا برپا
    دست خود به دست هم دهید،از خزر گرفته تا عمان
    بر علیه ظلم ارتجاع،کرد و لر بلوچ و ترکمان
    بند دوم
    تا بکی سلطه ی ظلمت ای خلق
    تا بکی در شب محنت ای خلق
    تا بکی در کف این دژخیمان
    همه جا خانه ی نکبت ای خلق
    تا کی گرید همه دم ، در چنگ ظلمت و غم
    بشنو بانگ ایران بر پا بر پا
    تا بسوزد همه جا خشم سوزان شما
    خانه دژخیمان برپا بر پا
    جاودان خروش انقلاب، در ره خدا و توده ها
    سرنگون نظام ارتجاع، این بود خروش خلق ما
    تکرار بند اول
    هله ای ملت ایران کوشش،هله ای ملت ایران جوشش
    هله ای ملت ایران خیزش،هله ای ملت ایران توفش
    هله ای کارگران،هله ای برزگران ،هله ای رنجبران، بر پا برپا
    هله ای گرسنگان ، هله ای برهنگان، هله ای محروما ن،برپا برپا
    دست خود به دست هم دهید،از خزر گرفته تا عمان
    بر علیه ظلم ارتجاع،کرد و لر بلوچ و ترکمان
  • سرگذشت این سرود
  • سرود هله ای ملت ایران را در ابتدا دراواسط ماه تیر سال شصت در خانه ویلائی مهندس اشراقی در شمال شهر تهران با چند ترانه و سرود دیگر نوشتم. در ان روزگار که هر روز صبح خبر تیر باران دهها نفرجوانان و نوجوانان از رادیو پخش میشد ،شبها ومسلسل به دوش در هنگام نگهبانی در پشت پنجره طبقه دوم خانه و هنگامیکه صدای آژیرها ی گشتهای پاسداران وگاه تک تیرها و رگبارهای مقطع را در دل شب می شنیدم فکر میکردم روزگار من و رفقائی که در آن خانه مخفی زندگی میکردیم، (من وهمسرم و مجاهد خلق مهدی تقوائی وا(که سالها بعد راهی دیگر برگزید) و در ان ایام استخوان رانش دو تکه شده بود و امکان بردنش به بیمارستان نبود و دردی استخوانسوز را با صبوری تحمل می کرد ومجاهد خلق مهران صادق) چند روزی بیبشتر نخواهد پائید. بنابراین می خواستم چند سرود و ترانه از خود بیادگار بگذارم. این سرود نیز از زمره آنهاست.سطر اول این سرود از سروده های روزنامه نگار شهید کریمپور شیرازی است که از زمزمه های گاه و بیگاه پدرم بود و از کودکی توجه مرا بر می انگیخت .در گذر روزگار، پدرم نخستین الهام دهنده این سرود پس از تحمل رنجهای فراوان در گذشت. مهندس اشراقی در تهاجم سکته قلبی از دنیا رفت .سمیه دخترک دستگیر شده مهدی در تهاجم سرطان جان داد. ناهید همسرش در جدالی سنگین با بیماری خسته جان خود را به ساحل سلامت رسانید. من راهی دیگر را برگزیدم وهمسرم راهی دیگر و مهران صادق همچنان در کسوت مجاهدت در زمره رزمندگان اشرف است . بیست و هفت سال بعد این سرود در پشت هر کلمه خود مرا به یاد ان ایام می اندازد، ایامی که هنوز ادامه داردد و سرانجام و تنها و تنها با خروش مشترک ملت بزرگ ایران و تمام اجزائش از کرد و فارس و بلوچ و لر و ترکمان و ترک و عرب و مسلمان و نامسلمانش فرو خواهد ریخت . سه سال بعد از سال شصت این سرود با آهنگی از نادر مشایخی در وین اجرا شد و چند سال بعد با تنظیم مجدد وسیله محمد شمس باز سازی گردید.

هیچ نظری موجود نیست: