اینان که از نواحی توفان گذشته اند
دیری گذشته است که از جان گذشته اند
چون آتشی به پهنه ی خیزاب خون خویش
برلجه ها چو برق خروشان گذشته اند
بر خاک خویش تا که بر این خاک بوده اند
بر هر کویر تشنه چو باران گذشته اند
دور از وطن اگر چه ندانی ولی بدان!
در هر سحر ز شام غریبان گذشته اند
در آفتاب ظلمت غربت به راهها
در سایه های پرچم ایران گذشته اند
در سایه های روح شهیدان خاک خویش
افشرده بر جگر لب و دندان گذشته اند
با کس نگفته اند ز اندوه خود چو جام
با قلب خون و چهره ی خندان گذشته اند
از هفت شهرآتش و اندوه و اشک و آه
از کوه و دشت و بحر و بیابان گذشته اند
انصاف ده رقیب!خلاف تو روز و شب
تا این دم این دقیقه، نه آسان گذشته اند
جنگیده اند در شب وحشت چو برق سرخ
درنی نی دو چشم فقیهان گذشته اند
زین برقهای سرخ شریران خرقه پوش
از کوچه ها نهان و هراسان گذشته اند
دستش شکسته باد به دف انکه می سرود
این لولیان به منزل پایان گذشته اند
پیمانه ها بدست ! بپا! در صبوح صبح
کاینان ز سر، نه از سر پیمان گذشته اند
بادا «وفا» به یمن دعا ی صبوحیان
آید خبرکه جمله ز توفان گذشته اند
سهشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۷
غزلی تازه برای رزمندگان اشرف. اسماعیل وفا یغمائی
غزلی تازه برای رزمندگان مستقر در اشرف
اسماعیل وفا یغمائی
نهم سپتامبر دو هزار و هشت میلادی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر