اسماعیل وفا یغمایی
پانزده سپتامبر 2008
پانزده سپتامبر 2008
در کولیان هزار دف مینوازد
هزار تنبور
و هزار ویلن مست
چون می نوازند کولیان.
در کولیان هزار شعله می درخشد
بر دلهاشان و بر دامنهاشان
چون می درخشند کولیان
مستی تو مست
و دستهای کوچکت
افراشته بر آسمان
و ستاره ها را جابجا می کند
تا بستری مهیا کند
دور از این همه غوغا
تادر آن جهان را
در یکدیگر در اغوش کشیم
وقتی که اجاقها خاموشند
و دفها و تنبورها و ویلنها
و ما میسوزیم و می درخشیم و می نوازیم
در یکدیگر
هزار تنبور
و هزار ویلن مست
چون می نوازند کولیان.
در کولیان هزار شعله می درخشد
بر دلهاشان و بر دامنهاشان
چون می درخشند کولیان
مستی تو مست
و دستهای کوچکت
افراشته بر آسمان
و ستاره ها را جابجا می کند
تا بستری مهیا کند
دور از این همه غوغا
تادر آن جهان را
در یکدیگر در اغوش کشیم
وقتی که اجاقها خاموشند
و دفها و تنبورها و ویلنها
و ما میسوزیم و می درخشیم و می نوازیم
در یکدیگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر