چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۷

رقص بعل بر اجساد کودکان غزه. اسماعیل وفا یغمائی

رقص «بعل» بر اجساد کودکان غزه
اسماعیل وفا یغمائی
خون میچکد از «شمعدان هفت شاخه»
و دهان بی انتهای قاریان
وقتی انگشتان ارواح عتیق
چنگهای تاریک خوف را می نوازند


خون می چکد ازمیان اوراق عتیق
از میان آجرها و خشتهای دیوارهای هراسان
وقتی« ستارگان داوود» چرخان و شعله ور
از آسمان فرو می ریزند با پره های تیز و درخشان
وبر زمین منفجر می شوند
در میان سفره نان و ساعت دیواری و رحم بارور عروسان
در میان اوراق دفترهای مشق و مدادها
درمیان تنور و تاقچه و دست آسها
در زیر پلکها و در فاصله دندانهای خفتگان
در میان کابوسها و تاریکی سفت شده

وخون بر ماه غزه شتک می زند
و بر پیشانی ودست خلبانان پیروز مست
که باز می گردند
با تراشه های خونین مغزهای کودکان بر پنجره مقابلشان
و روده های شعله ور آویخته بر بالهای هواپیماهاشان



نه الله و نه یهوه
نه قرآن و نه تورات
بل «بعل» است این بعل

بعل است این باالواح خونزده دیوانه اش
بعل فراموش شده رستاخیز یافته فینیقیان
که در میان اجساد سوخته کودکان غزه
شهوتزده و مستانه می رقصد
با هاله چرخان بی پایان مقدس! بمب افکنها پیرامون سرش
و باران خون گرمی که می بارد و می جوشد و می جوشد
تا رانهای مسین و رجولیت سنگی و ریش فلزینش
و گردن بندمهیب بی انتهایش
از جمجمه هایی تازه که هنوز رویای صلح
در آن گیج و سرگردان زنده است


می دانم
درخت دین در گورها ریشه می افشاند
و بر زندگی سایه
می دانم

میدانم
جنگاوران الله در پشت اجساد زنان و کودکان
و دیوارهای مرگ
بهتر می زیند و می پایند
و مهر مشروعیت می خورند
و می بینم دستارها و کیپاها هر دو از خون گرم
چون گل شکفته و پر طراوت می شوند

اما می گویم
گناه پرندگان مرده و تکه نان سوخته
در گلوی کودکان غزه چیست


گناه زمین سوخته و آسمان بی عصمت شده
گناه این همه آدمی که به عناصر بیجان تبدیل می شوند
گناه این ملت
که جغرافیائی برای تاریخ خود می جوید چیست


وفریاد بر می آورم
در میان این همه جسد و جنایت و جنون
کجایند کجایند
نه تنها ابو عمار ومحمود درویش والبیاتی
و هزاران رزم آور شهید
که کجاست پادشاه شکسته گردن بابیلون
که اگر چه به جباریت حکم راند
اما به این مایه ستم رضا نمی داد
کجایند کجایند
نه تنها چهار خلیفه
و یازده سید سبز پوش علوی
که در مقابل تهاجم سگان آهنین دندان شقاوت
کجایند ، کجایند، کجایند حتی
معاویه ومنصور و هارون و متوکل و معتصم
در زیر ماه خونین غزه
ودر مقابل سگانی که پرواز کنان دندانهاشان را
بر گلوی شیر خوارگان غزه
وبر شیر و پستانهای زنان می بارند و می درند


خون میچکد از شمعدان هفت شاخه
و دهان بی انتهای قاریان
وقتی انگشتان ارواح عتیق
چنگهای تاریک را می نوازن

د
وقتی در نیمه شب خرد شده
بمب افکنها در آسمان غزه
از میان قلبها و ریه های کودکان شیرجه میروند
وفلز مذاب و آتش
از دهانه ها و چشمها و گوشها فواره می زند.
و مرگ رویاها را می بلعد.
دوازدهم ژانویه دو هزار و نه

۱ نظر:

ناشناس گفت...

فقط امیدم به خداست چقدر صبور خدا