چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

چهارشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۷

.اسماعیل وفا خدائی که می گرید


خدائی که می گرید
اسماعیل وفا
هفتم ژانویه دو هزار و نه میلادی

اسلام را به آسمان سپرده ام
دیریست...ا
با مسلمانانم بر زمین اما الفتهاست،
فراتر از «کیپاها» و کیپاداران
نگران کودکان کلیمی ام
و می دانم
فراتر و در آنسوی سقف و دیوار کنیسه و مسجد
که زمین و آسمان و انسان وخدا را تقسیم کرده اند
زمین ادامه دارد و آسمان و انسان
و بالاتر از جائی که «الله و یهوه«ا
کشتار کلیمیان و مسلمانان را می نگرند
وقرآن و تورات را زمزمه می کنند
خدائی است که انسان را دوست دارد
و در سوگ کودکان سوخته ومتلاشی
تمام بارانهای جهان را می گرید می گرید و می گرید


باور نمی کنید
اما عمامه از سر هر شیخ که بردارید
در زیر آن کیپائی بر سرهای تراشیده خواهید یافت
سرهائی که بر آن از خون داغ کودکان مسح کشیده اند
وباور نمی کنید باور نمی کنید
که قرآن تورات را تائید می کند
و میان یهوه و الله تفاوتی نیست
مگر تفاوت نامی
ومگر عمامه ای بر روی کیپائی
و عبائی بر روی ردائی

اسلام را به آسمان سپرده ام
اما با مسلمانانم الفتهاست
و نگران کودکان کلیمی ام....1
کیپا:کلاه کوچکی است که کلیمیان معتقد بر سر می گذارند تا هم سر پوشیده بماند و هم با احساس سنگینی آن سنگینی وجود خدا را حس کنند
ا

هیچ نظری موجود نیست: